تاریخچه ی روند تکاملی انسان (3)
حالت خاص انسان
1. راست ایستادن و با پاها راه رفتن
ژیبون، اورانگوتان و شمپانزه غالبا از طریق بالا رفتن از درخت و آویزان شدن به شاخه ها حرکت می کنند. این نوع حرکت برای بدن سنگین گوریل رشد یافته دشوار است، از این رو گوریل زندگی خود را بیشتر روی زمین میگذراند و در راه رفتن پاها را "یک وری" روی زمین میگذارد. ولی انسان با قامت راست روی کف پا صاف راه میرود. بنابراین، نوعی تغییر شکل در سراسر اسکلت او پدید آمده است. شست پا در انسان مانند شست دست، متحرک و انعطاف پذیر نیست،استخوانهای مچ و کف دست به شکل کمان و حالت کاسه در می آیند. در آدم نمایان چنین حالتی دیده نمی شود، ولی شست دست و پای آنها انعطاف پذیر است، باز میشود و میتواند شیئی را بگیرد. حالت راه رفتن آنها در بچگی شکل یک وری راه رفتن را مانند بچه انسان به تصور می آورد. پاهای انسان از پاهای آدم نمایان درازتر است. همچنین درازتر و قویتر از دستهای خودش. لگن خاصره به سمت جلو چرخیده فشار امعا و احشا را تحمل میکند. ستون فقرات مانند ستون فقرات چهارپائیان حالت خمیدگی ندارد، مانند ستون فقرات بالاروندگان از درخت نیز در یک خط راست قرار نمی گیرد، دو خمیدگی شبیه S دارد و مانند فنر، سر و تنه را حمل میکند. نقطه اتّکا کاسه سر زیر گرانیگاه آن قرار دارد، مانند در مورد آدم نمایان در عقب کاسه سر واقع نمیشود. به این ترتیب، برای تحمل سنگینی سر، فقط وجود ماهیچه های ضعیف گردن لازم است. پهنای قفسه سینه انسان از ژرفای آن بیشتر است؛ با شکل قفسه سینه سایر نخستیان فرق دارد، یعنی مانند بدنه ی کشتی ساخته نشده و به همین جهت برای حفظ تعادل مناسبتر است.


راست سرپا نگهداشتن بدن که در روند تاریخی توسعه بسیار جدید است و نصیب انسان شده، نقاط ضعفی نیز با خود دارد. راست نگهداشتن بدن بزرگترین زیانش، وارد کردن فشار بر بخش زیرین بدن است. امکان عوارضی از قبیل فتق، فرسودگی مهره های پشت و ایجاد واریس بر اثر متراکم شدن خون در رگهای پا را زیاد میکند.

2. دست انسان
انسان با به دست آوردن خصوصیت سرپا راست ایستادن دیگر روی دستها حرکت نمیکند. شستهای کلفت برخلاف سایر انگشتان قرار میگیرند و پیش بازو ( متشکل از زند زیرین و زند زبرین ) در راستای طولی قابل چرخش است. به همین مناسبت دست انسان که اندام گیرنده، دریابنده و نیز دست ورزنده است و بر این اساس میتواند انواع و اقسام کارهای پیشرفته را انجام دهد.

3. کاسه سر (جمجمه)
کاسه سر به دنبال افزایش شدید حجم مغز، بسیار برآمده و به سمت چهره کشیده شده، پیشانی بلندی پدید آورده، استخوان بندی صورت کوچکتر گشته و پوزه پس رفته است. برآامدگی بالای چشم ناپدید شده، برجستگی بینی جلو آمده و چانه شکل کامل گرفته است.

4. قوس و رج دندانها
ترتیب قرار گرفتن دندانها با انحنای کام بصورت یک منحنی سهمی است، پایین قرار گرفتن حنجره و متحرک بودن زبان برای ایجاد صوت و ادای کلمات. جوش خوردن استخوان میانی و آرواره ی زبرین قبل از تولد، قوس دندان را تغییر می دهد ولی به توان آوایی زیانی نمی رساند.
دندانهای انسان کمی با دندانهای همه چیز خوار فرق دارند و از دندانهای آدم نمایان کوچکترند. دندانهای نیش چندان اختلافی با دندانهای پیشین ندارند. رج دندانها در انسان به یکدیگر جفت شده و پیوسته است، ولی در آدم نمایان فاصله ای بین دندانهای پیشین و دندان نیش وجود دارد. رج دندانهای آدم نمایان نیز موازی قرار میگیرند.

آدم نمایان: دندان پیشین فاصله دار و دندان نیش قوی؛ دندانهای آسیا در یک ردیف موازی قرار گرفته اند.
انسان: دندانها ردیف و تنگ به یکدیگر چسبیده اند.
5.موی بدن
موی بدن انسان، به استثنای بعضی جاها، برخلاف موی بدن میمونها، از بین رفته است. حفظ مو در بعضی نقاط بدن ظاهراً برتری انتخاب داشته است ( وضع مناسب تر برای توزیع ترشح غده ها به وسیله ی موی زیر بغل و شرمگاه، نشانه ی موثر جنسی).
6. نوع شیرخوارگی؛ طولانی شدن مرحله جوانی و سالخوردگی
دیر یا زود به دنیا آمدن نوزاد نیز ملاک توسعه باشد، بچه انسان در مقایسه با بچه آدم نمایان خیلی زود متولد میشود و گرنه عبور جمجمه بزرگتر انسان از مجرای تولد که بوسیله استخوان لگن محدود است، دشوار خواهد بود. انسان ماهها پس از تولد، مانند جوجه های لانه نشین پرندگان، کاملا ناتوان، ولی دارای اندامهای حسی توسعه یافته است (لانه نشین درجه ی دو است). وجود اندامهای حسی در ارتباط با برداشتهای حسی از محیط، مغز او را پس از تولد قویاً توسعه میدهد. در حالی که بچه میمون خود را با نیروی شخصی به مادر می آویزد ( بچه بغلی فعال )، شیر خوار انسان این گونه توانایی را ندارد ( بچه بغلی انفعالی ). بچه انسان، در دوران سرپرستی جدی، مقدار زیادی آموزش می بیند؛ به کار گیری دستها، راه رفتن و سخن گفتن را می آموزد. عمر انسان در حدی است که بخشی از یک نسل یا بخشی از نسل بعدی برخورد میکند؛ وجود چنین وضعی برای انتقال رسم ها (پایه های فرهنگی) بسیار اهمیت دارد.
7. بزرگ شدن مغز
مغز شمپانزه و مغز گوریل در واقع بسیار به مغز انسان نزدیک اند. ولی از لحاظ بزرگی و تشکیل چین خوردگی با مغز انسان بسیار فاصله دارند. تعداد بیشمار یاخته های عصبی و پیوستگی های این یاخته ها ارتباط بسیار نزدیک با توان بازدهی نسبتا زیاد مغز انسان دارند.

8. رفتار
در نتیجه ی پرستاری شدید و دراز مدت کودک، تقسیم کار در خانواده ایجاد شد؛ این وضع روابط اجتماعی بین اعضای خانواده برقرار کرد. کار مشترک، کمک دو جانبه، آموختن، انتقال اطلاعات گروهی برای استفاده از محیط به دیگران و فراهم کردن امکانات بهتر برای زندگی پایه ی اصلی برتری انسان را پدید می آورند. پیگیری انسان در آموختن به ویژه پایه مهمی است برای توسعه و پیشرفت. در همان حال که سیل اطلاعات از نسلی به نسل دیگر به ارث می رسد، آموزش بین آنگونه افرادی هم که از یک اصل و نسب اند، بر پایه ی همین سیل اطلاعات استوار است.
9. زبان
تفاهم از طریق صدا در آوردنهای غریزی به منظور خاص در بین جانوران نیز در حد وسیعی وجود دارد ( مثلا اعلان خطر یا صدا زدنهای جاذب). هیچ جانوری دارای چنان زبانی نیست که باید آموخته و کلمه به کلمه در حافظه ثبت شود. ولی انسان دارای زبانی است که ارتباطهای خود را به وسیله ی آن گوناگون میکند؛ از اینرو زبان پایه مهم روابط اجتماعی اوست. انسان به وسیله ی علامتهای زبان ( کلمه ها، جمله ها، تجربیات خود را انتقال میدهد و فرهنگ بوجود می آورد).
لازمه ی توانِ گویایی فقط ویژگیهای کالبد شناختی که در نکته ی 4 ذکر شده اند نیستند، بلکه وجود یک مرکز حرکتی زبان در مغز (ناحیه بروکا) نیز حتمی است.
سلام دوستان؛